• وبلاگ : كشش
  • يادداشت : عاشقانه هاي يک کلمن سروده محمد حسين جعفريان
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    فوق العاده بود هزاربار هم بخونيش خسته ات نمي کنه
    واي عالي بود و چقدر حرف دل
    + آوا 
    خدالعنت کنه آدم هايي رو که از سادگي مردم سوء استفاده ميکنن. يه روز شهيدمونو به بازي ميگيرن و روز بعد آقاامام زمانمونو روز ديگه هم حرف پيامبرمونو(هرکه من مولا وسرور اويم علي نيز مولا وسرور اوست).
    + راضيه 
    واقعا نمي دونم چي بگم فقط دارم فکر ميکنم جواب خون شهدا رو چي بديم ؟اونا به کجا رفتن و ماداريم به کجا ميريم ؟
    تا سوي خــــيمه كـــمي آورد آب
    طرف عــلقــمــه مي شد به شتاب
    اين عجب بين كـه كنون آب حيات
    آمــده در طــلـــــب آب فـــرات.
    گــرچـــه ايـن آب زلال است، نرو
    پس ايــن رود شــغــال است، نرو
    اين شــغــالان ز پــي جـان تو اند
    هـمــه در لـَـه لـَـه دســتان تو اند
    بنــگــر در دل آبــــي عـــــباس
    از چــه در حـالِ شـــتابي عباس؟
    به كـجا مـــي روي اي ماه مـنير؟
    اندكي آب بــخـــور، تـــشنه نمير
    آه اي آب چــه ياغـــي شـــده اي
    سبب كشتـــن ســـاقــي شده اي
    ماه مي رفـــت و علـــم بر دوشش
    بدتريــن حـــادثه در آغـــــوشش
    نــكنــد تــير بـــه دستـش بزنند
    يا كه شمــشيــر بـه دستش بزنند
    كوفيان رشـــك تــــو دارند عباس
    چشـــم بــر مشك تو دارند عباس
    كلِّ تاريــــــخ گـــواهان مــن اند
    كوفيان مــردم پيــــمان شكن اند
    همه جـــا ســــدِّ ره دين شده اند
    كــوفيـــان مــردم نفرين شده اند.
    ماه از نـــهر چــو طوفان مي رفت
    آب در مــشك شــتابان مـي رفت
    مشـــــك او را گـــذر تـــير دريد
    وقـــت جانبـــازي ي عباس رسيد
    دست خـــود داد و دو بالـش دادند
    در بــهــشـت آب زلالــش دادنــد
    كـوفــيان اين هـمه مستي تا كـِي ؟
    زر و ديـــنار پـــرستي تــا كــي ؟
    اين گُل تشنه كه در دست شما ست
    به خــدا كــه پســـر شير خدا ست
    ديگر از سفـره ي دين نــان نخوريد
    سـر فـــــرزنـــد عــلي را نـــبُريد
    به گــُـل نـــازك ديـــن داس نزن
    نيـــزه بر صـــورت عـــباس نــزن
    نخـــوت كـــوفــه گـُهر مي شكند
    داغ عــباس كــمـر مـي شــكنــد
    آه عبـــاسِ دلاور بـــــــرخـــــيز
    قـــمر خانـــه ي حــيدر بـــرخيز
    مــردم كــوفه عجـــب نــامــردند
    قـــمر غـــرق بــــه خونت كردند
    بر ســــر نيـــزه چـه زيبا شده اي
    مثل خـــورشيــــد هويدا شده اي
    بــر ســر نيــــزه عـــجب تابيدي
    مــاه بـــودي و كــنون خورشيدي
    بعــد عبـــاس عــلَم را چـــه كنم
    سركشي هاي قــــلم را چــه كنم
    لالــه هـــا خــون جگر عباس اند
    آب ها در بــه در عـــبـــاس انـد
    به خدا شــاه فــــرات عباس است
    ساقــي ي آب حــيات عباس است
    گريـه ي فاطــمه را مـي فــهمــم
    غربـــت عـــلقــمه را مــي فهمم
    بي خـــبر از شــب مــهتاب منم
    عاشــق فــلسفـــه ي آب منم ...
    + روح اله 

    برادر عزيزم سلام . خدا قوت . نمي دانم شعري که خواندم از خودت بود يا از جانباز عزيزي نقل قول . و اگر از خودت ، خود جانبازت ، خوشا به حالت و بدا به حال ما که بايد به شما جواب دهيم .

    شمايي که حداقل رفته ايد و اينگونه برگشته ايد . شمايي که لااقل قدم اول را براي رفتن برداشته ايد و ما در رفتن و ماندن هم مردديم .

    ما مانده ايم و ماندني متعفن . بودار!!

    بي تعارف! اگر نشاني دهي براي دستبوسي مي آئيم . براي دست و پاي نداشته ... به ياد جانباز کربلا .. علمدار

    ارادتمند و دعاگو ...


    دير زماني بود كه كسي مثل محمد حسين جعفريان دگرگونم نكرده بود...در برنامه راز 8 شهريور غوغا كرد در عين دردمندي...

    مثنويي هم برنامه راز خواند بسيار زيبا...

    سلام دوست گرامي و محترم !

    شعر بسيار خوب با محتواي عالي و الهام ديني و ميهني بود تا آخر خواندمش بسيار خوشم آمد

    براي جانم
    تنم
    وطنم
    تا باز خودم را از تخت يک مترو شصت سانتي‌ام
    به خاک بيندازم
    اما نميرم
    درد اين ستون فقرات کج
    و فراق
    لهم کند
    اما همچنان شهيدي زنده باقي بمانم

    مؤفق باشيد

    ياحق

    پاسخ

    خدا آنها را که به خون اين شهدا خيانت ميکنند لعنت کند همانهايي که شهيد قلابي ميسازند همانهايي که خانواده شهدا را زجر مي دادند