http://keshesh.ParsiBlog.comكششParsiBlog.com ATOM GeneratorTue, 19 Mar 2024 09:13:41 GMTجواد و علي717tag:keshesh.ParsiBlog.com/Posts/109/%d8%a8%da%86%d9%87+%d9%87%d8%a7+%d9%be%d8%b4%d8%aa+%d9%85%d8%b9%d8%a8%d8%b1+%da%af%d9%8a%d8%b1+%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86.../Sat, 05 Mar 2011 00:37:00 GMTبچه ها پشت معبر گير کردن...<div dir='rtl'><p style="text-align: center;">آن روزها دروازه شهادت داشتيم و حالا معبري تنگ ، براي شهيد شدن <strong>هنوز هم فرصت هست ، دل را بايد صاف کرد. <br /></strong> امام خامنه اي روحي فداه<br />.................................................<br />آقا! <br />باتومم رو گم کردم. دعام مستجاب نميشه. سلاحم گم شده آقا!<br />سلاح شما،دعاي شما ردخور نداره! برايم بخوانيد:<br />اللهم اغفرله الذنوب التي تحبس الدعا<br />برايمان دعاکنيد : <br />دلها صاف شه!معبر باز شه! بشه قد يه دروازه!<br />بچه ها پشت معبر گير کردن...<br />غريبند...!<br />همه به دنبال فرصت! <br /><img title="شهادت" src="http://keshesh.persiangig.com/mabar.JPG" alt="شهادت" width="209" height="172" / onload="ResetWH(this,470);"></p> </div>جواد و عليtag:keshesh.ParsiBlog.com/Posts/108/%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b3+%d8%a8%d9%87+%d9%85%d8%a7+%d8%af%d8%b1%d8%b3+%d8%af%d8%a7%d8%af%d9%87!/Sat, 05 Mar 2011 00:34:00 GMTمدرس به ما درس داده!<div dir='rtl'><p style="text-align: center;">سيد حسن! سرسلامت به گور نميبري ولي شفاي تاريخ را موجب ميگردي...<br />مدرس! با شنيدن اين سخن جان گرفتي؟سيد حسن اين را که به تو گفت؟<br />ميرزا جهانگير خان قشقايي نبود؟ مدرس ! ملت ما مرهون فداکاري هاي توست<sup>?</sup>...<br />شفاي تاريخ ولايت يک فقيه بر ما بود<br />مگر اين نيست ديانت و مگر همين نيست سياست<br />مدرس امام ما را ديده بودي؟ تو را بسيار دوست داشت! ميگفت:<br />شهيد بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب براي او کوتاه و کوچک است<br />ميفرمود: مجلس منتظر بود که مدرس بيايد!<sup>?</sup> <br />مدرس سري به مجلس ما بزن !<br />اينها نهيب هاي تو را ميخواهند.<br />.<br />.<br />.<br /><img title="آيت الله سيد حسن مدرس" src="http://keshesh.persiangig.com/modarres.JPG" alt="آيت الله سيد حسن مدرس" width="304" height="296" / onload="ResetWH(this,470);"></p>
<br><p style="text-align: center;"> در آخر سيد حسن مدرس! طلب شفاعت:<br />اگر گوشه اي از ديانتم بوي سياست نميداد مرا ببخش ! <br />اگر مطلب سياسي اي ديني نبود اگر ديني اي سياسي نبود!<br /> مدرس!حتي من در آن مطلبي که براي زيارت مشهد الرضا نوشتم<br />، ياد کوچه ي خامنه اي ها بودم ...<br />من پايم را جاي پاي آقا ميگذارم.<br /> من حتي شماره پايم را هم با او چک ميکنم<br />که نکند انگشتانم دور انداختني باشد!<br />... براي کوتاهي هايمان <br />شفيع ما باش پيش روح الله!<br />............................................................................<br /><span style="font-size: xx-small;">?- صحيفه نور ج ?? ص?? </span></p> </div>جواد و عليtag:keshesh.ParsiBlog.com/Posts/107/%da%a9%d9%87%d9%8a%d8%b9%d8%b5/Sat, 05 Mar 2011 00:30:00 GMTکهيعص<div dir='rtl'><p style="text-align: center;">جان به هواي کوي او خدمت تن نميکند ...<br />هر کس ميخواد بره مياد و حلاليت ميخواد<br />آخه کي جرأت داره زائر آقا رو حلال نکنه ...<br />ميان نمک بپاشن به زخمت مخصوصا اگه کربلا نديده باشي ...<br />خيلي وقت بود که ديگه مثل قديم هوس کربلا به سرم نزده بود<br />مثل آنموقع که تفأل به قرآن زدم ، آمد کهيعص ...<br /> ولي حالاميترسم ، ميترسم سحر بوي سيب حرم رو حس نکنم<br />ولايت يعني اينکه تو کربلا با بوي سيب خودت را سيراب کني<br />يعني شب جمعه حرم باشي تا با مادرت همنفس بشي<br />يعني زير قبه دعاي فرج بخواني...<br />ولايت يعني ادب گلدسته هاي عباس!<br />يعني راز دست بردن عباس به آب ...<br />ولايت يعني کربلا يعني پسندم آنچه را جانان پسندد<br />يعني گذشتن از همه چيز حتي از حرم که کربلا حرم حق است...<br />ميداني چرا زائر کربلا بهشتيست؟! آخر کرب و بلا بصيرت ميدهد و صبر</p>
<br><p style="text-align: center;"><img title="ضربان قلبم کربلا" src="http://keshesh.persiangig.com/karb%20o%20bala.JPG" alt="به خدا در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد" width="431" height="330" / onload="ResetWH(this,470);"></p>
<br><p style="text-align: center;">مامور قبض روح خدا دور ما نگرد<br />ما کربلا نديده به تو جان نميدهيم</p> </div>جواد و عليtag:keshesh.ParsiBlog.com/Posts/106/%d8%ae%d9%8a%d8%a7%d9%84+%d9%be%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d9%86/Sat, 05 Mar 2011 00:25:00 GMTخيال پردازان<div dir='rtl'><p>ما سر از راز اين نگاه ها در نمي آوريم<br /> اين سکوت سنگين نفس سايه نشينان بازار کوفه را بريده<br />... بايد صحبتي بشود :<br /><br />ــ پيش روي خود پير مردي را مي بينم که پيشاني بلند<br />و بي مويي دارد و در کنار دارالرزق خربزه ميفروشد و<br />ميبينم که او را به جرم دوستي اش با اهل بيت نبوت<br />در همين کوفه به دار ميزنند و دست و پايش را مي برند<br /><br />ــ و من مردي را ميبينم که صورتي سرخ دارد و گيسواني<br />آويخته بر شانه هايش . او براي ياري فرزند رسول خدا از<br />خانه و کاشانه اش در کوفه مي گريزد و راه دشت کربلا<br /> ميپويد اما پس از چندي سرش را در همين کوچه ها <br />ميگردانند.<br />ميثم و حبيب در خم کوچه ها ناپديد ميشوند<br />...<br />زمزمه ها بالا ميگيرد:<br />ياران علي خيال پردازند!</p>
<br><p><img src="http://keshesh.persiangig.com/molaali.JPG" alt="" width="190" height="202" / onload="ResetWH(this,470);"></p>
<br><p>خدايا ما را خيالاتي کن</p> </div>جواد و عليtag:keshesh.ParsiBlog.com/Posts/105/%d8%a7%d8%a8%d9%83%d9%8a+%d8%b9%d9%84%d9%8a+%d9%8a%d9%88%d9%85+%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%83%d8%a7/Sat, 05 Mar 2011 00:22:00 GMTابكي علي يوم البكا<div dir='rtl'><p style="text-align: center;">لب گزيده ـ گريان بود... <br />لب هايش <span style="font-size: x-small;">، </span>لب به اعتراف گشوده بودند:<br />آن روز بهنگام گناه خندان بوديم.<br /><img title="عبد عاصي" src="http://keshesh.persiangig.com/pashiman.JPG" alt="الهي العفو" width="190" height="221" / onload="ResetWH(this,470);"></p> </div>جواد و عليtag:keshesh.ParsiBlog.com/Posts/104/%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85+%d8%a8%d8%a7+%d8%b9%d9%85%d9%84/Sat, 05 Mar 2011 00:20:00 GMTعالم با عمل<div dir='rtl'><p style="text-align: center;">حاج آقا وخانم از قم بر ميگشتند ميانه ، تعطيلات درسي بود.<br />از قم چاي خوب تهيه کرده بودند. آنوقتها يعني دوران طلبگي حاج آقا چاي گران بود.<br />... بين راه که پياده شدند بعد فراقت از نماز ديدند کيسه ي چاي نيست.<br />حتما دزديده بودند. خانم هم ناراحت بود ، گفت:<br />_ حرامشان باشه<br />آقا گفتند:<br />_ نه ، حلاش باشه<br />_ حاج آقا ! اين چايي ديگه تو ميانه پيدا بشو نيست<br />اگه هم باشه قيمتش خيلي بالاست<br />حالا شما ميگيد حلالش؟!<br />حرامش باشه.<br />صداي آقا با عصبانيت هم بالا نميرفت ...<br />آقا بلند و متأثر گفتند:<br />_ چه کنم خانم؟ حروم بخوره؟<br /><br /><img title="احمدي ميانجي" src="http://keshesh.persiangig.com/miyanaji.JPG" alt="آيت الله احمدي ميانجي معلم اخلاق" width="269" height="322" / onload="ResetWH(this,470);"></p>
<br><p style="text-align: center;">سالها بعد <span style="font-size: large;"><span style="font-size: x-small;">آيت الله احمدي ميانجي را ولي اش عالم با عمل خواند</span></span></p> </div>جواد و عليtag:keshesh.ParsiBlog.com/Posts/103/%d8%ae%d8%af%d8%a7+%d9%85%d9%8a%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%87%d9%8a%d9%85/Sat, 05 Mar 2011 00:14:00 GMTخدا ميخواهيم<div dir='rtl'><p style="text-align: center;">يارانش درآمدند چون ذوالنون را گريان يافتند گفتند:<br />سبب چيست گريه را؟<br />گفت:<br />دوش چشمم در سجده به خواب شد. ديدم خدا را که گفت:<br />خلق را بيافريدم به ده جز شدند.<br />عرضه کردم بر ايشان دنيا را<br />نه جز به آن روي نهادند.<br />باقي بر ده جز شد.<br />بهشت راعرضه کردم.<br />نه جز از آن روي به بهشت نهادند.<br />سپس دوزخ پيش باقيشان آوردم.<br />نه از دهشان روي برتافتند و رميدند.<br />يک جز ماند ، پس گفتم:<br />بندگان من ! به دنيا نگاه نکرديد و به بهشت ميل<br />و چون از دوزخ نهراسيديد آيا در طلب چه ايد؟<br />همه سر برآوردند و گفتند:<br />انت تعلم ما نريد<br />تو ميداني چه ميخواهيم</p>
<br><p style="text-align: center;"><img title="ما را که تو منظوري خاطر نرود جايي" src="http://keshesh.persiangig.com/raghebin.JPG" alt="ما را که تو منظوري خاطر نرود جايي" width="351" height="231" / onload="ResetWH(this,470);"></p> </div>جواد و علي