آمار شعر - کشش
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشش

بندها را باید بست

سوی میدان باید شد

ذکر را زمزمه را سوی میدان باید برد

صمت را همهمه را سوی میدان باید برد

دل دلبر تنهاست

قلبها آرام تر

پیر از اشک جهان کرد ویران

قلب شیران جهان را ویران

دست های دشمن

قلب ظلمت زده اهریمن

همه قداره برای ایران

×××

جان چه ارزد؟

دین در خطر است

عشق در خطر است

همه واژه اقرب ز وتین در خطر است

اشک هایش

تیر را از چله پرتاب نمود

تیر بغض دشمن

بغض دیوار نم اهریمن

این نسیم از پس دیوار گریخت:

هر که آید، آید

دیو در معرکه است

آمدن، معرکه است

اسره در معرکه باد

عشق در معرکه باد

آمدن معرکه است

دین در معرکه است

همه واژه اقرب ز وتین معرکه است

معرکه گردش چشمان ولی است

معرکه غرش شمشیر علی است

-ای برادر هله از جنگ مباش

جنگ نوری ست روشن

هرزه از مرزه مشخص گردد

جنگ آتش بزند بر خرمن

کربلا چون جاریست

شود آیا این بار ؟

یک نفر بر نفرات افزایی؟

سالهاست 72 تن می جنگند

کمکم می آیی؟

-یاری از ما نرسد

یاری از یاران است

پیر تنها و غریب

چشم به خراسان است

نه

یاری از ما نرسد

من که دلبسته به این اکنونم

آه باید چه کنم؟

بروم؟ یا نروم؟

این ولی است که تنها مانده؟

چون علی است که تنها باید

-بند ها را باید بست

سوی میدان باید شد

-بند را می بندم

سوی میدان باید شد

کمیل



  • شعر، جنگ
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/12/17ساعت  9:12 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    اربعین آمد و زینب ز سفر می آید

    فاتح عشق ز گرداب خطر می آید

    مثل او قافله ای قافله سالار ندید

    دختر فاطمه با فتح و ظفر می آید

    داغدار غم هفتاد و دو سردار شهید

    با قد خم شده و سوز جگر می آید

    آنکه در طشت طلا قاری قرآن دیده

    سوی مقتل نه به پا بلکه به سر می آید

    عکس را با کیفیت ببینید


  • شعر، عکس، اربعین، امام حسین
  • نوشته شده در  پنج شنبه 88/11/15ساعت  2:8 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    بسمه تعالی

    از گوشه نگاه تو اشکی روانه شد

    از گوشه چشم گنه کار من روان

    روزی نوای پیر به دلم یک زبانه شد

    بعدا گشود پنجره را به یک زبان

    آری زبان صبر وبصر آشیانه شد

    من هم که بی قرار و پریشان آشیان

     در گوش بعضْ اثر تو فسانه شد

    در گوش مردم آزاد ،اثر فسان

     روزی نوای پیر به نظر چون فغانه شد

    بعدا نوای غربت تو بر دلم فغان

     این دیده ام موفق بر آستانه شد

    این قلب من مقیم دربهای آستان

     وقتی که ناله های غلامت شبانه شد

    حالا که حلقه گوش شده است گله ات، شبان

     فرمان بده ببین که دیده به راهت روانه شد

    اینک که از نگاه تو اشکی شده است روان

    کمیل احمدپور




  • شعر، آقا
  • نوشته شده در  یکشنبه 88/11/11ساعت  2:20 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    حـقا کـه تو از ســلاله  فـاطـمه ای
    با خـنـده خود به درد ما خاتـمه ای
    زیباترین از این نام ندیدم به جهان
    سـیـد عـلـی حـسـیـنـی خـامـنـه ای



  • شعر
  • نوشته شده در  چهارشنبه 88/10/16ساعت  11:15 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
    خواب دیدم خسته و افسرده ام
    روی من خروارها از خاک بود
    وای قبر من چه وحشتناک بود
    تا میان گور رفتم دل گرفت
    قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
    ناله می کردم ولی کن بی جواب
    تشنه بودم تشنه یک جرعه آب
    ادامه مطلب...


  • شعر
  • نوشته شده در  پنج شنبه 88/9/26ساعت  10:51 صبح  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    شیعگی آیا شکم پروردن است؟     یا به روز جنگ، عذر آوردن است
    شیعگی آیا فقط خوابیدن است؟        رای مولا را به رؤیا دیدناست؟
    ای خداوندان مُلک عافیت           والیان مسند اشرافیت
    من یقین دارم مسلمان نیستید        چون ولی را تحت فرمان نیستید

    من در این آشفته بازار شما       پرده بر می دارم از کار شما
    ای زراندوزان، چنین وزر و وبال         جمع کی گردد از کسب حلال؟
    این تجمل ها که بر خوان شماست        زنگ مرگ و قاتل جان شماست  



  • شعر
  • نوشته شده در  یکشنبه 88/9/15ساعت  12:16 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    ای قلم از قدرتی غالب بگو             از علـی ابـن ابیـطالب بگـو
    از علی مرد سیاست مرد دین          از علی تنهاترین مرد زمیـن
    شکر لله شیعه ای نامی شدیم          اهل جمهوری اسلامی شدیم
    از خمینی درس عشق آموختیم     در تنور جنگ و جبهه سوختیم
    بیعتـی کـردیم بـا سیـد علی      راه حـق در قول و فعلش منـجلیادامه مطلب...


  • شعر
  • نوشته شده در  یکشنبه 88/9/15ساعت  11:56 صبح  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

       1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    بچه ها پشت معبر گیر کردن...
    مدرس به ما درس داده!
    کهیعص
    خیال پردازان
    ابکی علی یوم البکا
    عالم با عمل
    خدا میخواهیم
    [عناوین آرشیوشده]