آمار زمستان 88 - کشش
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشش

پوستر: بازتاب دستگیری عبدالمالک ریگی

دانلود کنید(2 مگا بایت)

 

                         

سایت نقد نیوز:

http://www.naghdnews.ir 



  • پوستر، دستگیری ریگی، سیا، جنبش سبز
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/12/18ساعت  7:37 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    بندها را باید بست

    سوی میدان باید شد

    ذکر را زمزمه را سوی میدان باید برد

    صمت را همهمه را سوی میدان باید برد

    دل دلبر تنهاست

    قلبها آرام تر

    پیر از اشک جهان کرد ویران

    قلب شیران جهان را ویران

    دست های دشمن

    قلب ظلمت زده اهریمن

    همه قداره برای ایران

    ×××

    جان چه ارزد؟

    دین در خطر است

    عشق در خطر است

    همه واژه اقرب ز وتین در خطر است

    اشک هایش

    تیر را از چله پرتاب نمود

    تیر بغض دشمن

    بغض دیوار نم اهریمن

    این نسیم از پس دیوار گریخت:

    هر که آید، آید

    دیو در معرکه است

    آمدن، معرکه است

    اسره در معرکه باد

    عشق در معرکه باد

    آمدن معرکه است

    دین در معرکه است

    همه واژه اقرب ز وتین معرکه است

    معرکه گردش چشمان ولی است

    معرکه غرش شمشیر علی است

    -ای برادر هله از جنگ مباش

    جنگ نوری ست روشن

    هرزه از مرزه مشخص گردد

    جنگ آتش بزند بر خرمن

    کربلا چون جاریست

    شود آیا این بار ؟

    یک نفر بر نفرات افزایی؟

    سالهاست 72 تن می جنگند

    کمکم می آیی؟

    -یاری از ما نرسد

    یاری از یاران است

    پیر تنها و غریب

    چشم به خراسان است

    نه

    یاری از ما نرسد

    من که دلبسته به این اکنونم

    آه باید چه کنم؟

    بروم؟ یا نروم؟

    این ولی است که تنها مانده؟

    چون علی است که تنها باید

    -بند ها را باید بست

    سوی میدان باید شد

    -بند را می بندم

    سوی میدان باید شد

    کمیل



  • شعر، جنگ
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/12/17ساعت  9:12 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()

    آن صاحب آرای ندیده، گوینده اقوال عدیده. آن مرد ادب دارِ ادب دوست، آن کس که خورد خربزه با پوست. آن صاحب گفتار تند و تیز، در پاسخ هر سوال بگفت چیز.  آن یک ز جمع سران فتنه، آن پیرو آزادی و دشنه. آن شمارنده آرای تقلبی، همراه شیخ مهدی کروبی. آن عضو گروه نخشب طرفدار شوروی، آقا میرزا میر حسین موسوی(کثر ا... طرفداره).

    از دارندگان زمام بود و وقت انقلاب در حمام، جویای نام بود و دنبال ستاره بختش روی بام و از این رو در دام و برای اجانب رام و گویند دلیلش این که خام بود. خدایش هدایت کناد.

    نقل است روزی در کوی و برزن همی می­گشت و خلایق را نظاره همی­ می­کرد. ناگاه دید که کسی به کس دیگری گفت: "بد". میرزا از کوره در رفت و نزد کس اول شد و گفت: ای مردتیکه، بی­پدر، عوضی، نفهم، بی­شعور، احمق، خرافاتی، دروغگو، خر،... چرا فحش می­دهی؟ و آن سه نقطه سه روز و سه شب طول کشید تا به علامت سوال رسید و او بس کرد. از بس او با ادب بود و ادبش به ز دولتش.

    در خبر آمده که در کودکی چون میان او هم­سالانش دعوا بالا می­گرفت و سخت آشفته می­شد، هیچ نمی­گفت الا اینکه کاغذ و دوات برداشته قیافه او را کشیدن می­گرفت و بدین طریق حرف دل می­زد و مبارزه می­نمود. چون آتش انقلاب بالا گرفت، او را گفتند تو با انقلاب چه کار کنی؟ او هم گفت همان کنم که کردم و من هنوز در همان طریقتم. پس نمایشگاه نقاشی برگزار کرد و ساواک را از این کار او چنان خشم آمد که دیگر انقلابیون را گرفت و سیخ در چشم کرد و چوب کوفت و با ذغال قلیان سوزاند و... کشت. واین در حالی بود که آقا میرزا میرحسین سخت به مبارزات خود ادامه می­داد!

    منقول است سالیانی او را هیچ در عرصه سیاست خبری نبود. شاگردان جمع شدند که چرا نیایی؟ گفت اصرار کنید. اصرار کردند. گفت التماس کنید. التماس کردند. گفت به پایم بیفتید. شاگردان گفتند به درک، می­خواهی بیا نمی­خواهی نیا، ما رفتیم. میرزا گفت می­آیم. گفتند بیا. گفت شرط دارم. گفتند بنال. گفت: یا باید ایران چهار استان شود یا من از دین اسلام خارج شوم. گفتند این ها چه ربط دارد؟ گفت از آن جهت که من باید حتماً داماد یک استان باشم که مردم آن استان به من رای بدهند، چون مردم یک استان داماد خود را رها نمی­کنند به کس دیگر رای بدهند که! پس یا باید ایران چهار استان شود تا من بتوانم داماد همه ایران باشم و یا باید از دین اسلام خارج شوم که بتوانم سی و اندی زن بستانم و داماد سی و اندی استان گردم. شاگردان گفتند: زرشک، این که نمی­شود، پس نیا. میرزا گفت عیب ندارد، می­آیم.

    در پایان عمر او را گفتند که سه چیز گو که رستگار شویم. میرزا منقلب شده، گریه کرد و گفت: من یک عمر چیز گفتم و رستگار نشدم، شما چگونه با سه چیز گفتن رستگار خواهید شد؟ مریدان را این سخن گران آمد و آنها نیز گریه کردند به حال خود که تا بحال مرید چه کسی بودند.

    در کتاب غرر الکلم1 من رجال الکلم2 آمده است که اورا گفتند با ادب کیست؟ گفت من. گفتند نخست وزیر کیست؟ گفت: من. گفتند پیروز همه انتخابات کیست؟ گفت: من. گفتند همه چیز تمام کیست؟ گفت: من. گفتند روشنفکرترین زن ایرانی کیست؟ گفت چون من نتوانم بود پس زنِ من.

     

    پاورقی:

    1-    کلمات. جمع کلمه.

    2-    کلم. نوعی گیاه از خانواده سبزیجات. خوردن بیش از حدش در روابط اجتماعی انسان تاثیر می­گذارد.

    نوشته شده:محمد رضا شهبازی

     



  • نوشته شده در  جمعه 88/12/14ساعت  10:2 عصر  توسط جواد و علی 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    بچه ها پشت معبر گیر کردن...
    مدرس به ما درس داده!
    کهیعص
    خیال پردازان
    ابکی علی یوم البکا
    عالم با عمل
    خدا میخواهیم
    [عناوین آرشیوشده]