سپاس خدایی را که آن زمان که بود عارفانش نبودند و آن زمان که آنها را به راه خود کشاند و از جام خود جرعه جرعه به آنها نوشاند و آنها را در خود محو کرد
بازهم او بود ودیگر هیچ نبود آری آغاز ماجرا خود اوست ، وما را چه بخواهیم و چه نخواهیم آهسته و آرام، با شوق یا با کراهت به طرف خود میکشاند
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
و در حقیقت او مشتاق ماست .
الهی آنهایی که تو را شناختند تنها جسمشان در این دنیا با مردم است واگر لحظه ای غافل از تو شوند روحشان از شوقت در جسم تاب نیاورد و اگر خواستم از آنها بگویم تنها از سر کشش تو بود و اشتیاقت به ما وما تورا با اینها میشناسیم با سید علی قاضی ها ، انصاری همدانی ها ، شاه آبادی ها ،خمینی ها و ...
چون:
فلا مونس له سوی الله ولا نطق ولا اشارة ولانفس الا بالله ولله ومع الله
نیست مونسی برایشان غیر خدا و نیست نطقی واشاره ای و نفسی بجز به خدا و برای او وبا او
و آنانکه همه چیزشان از توست باشد که گوشه نظری به ما کنند و خود را برایمان کتمان نکنند